این عادلانه نیست
مرا نخواهند برد مرا که مشتاقانه در انتهای کوچه تردید ایستاده ام گاهی سرک میکشند اما وقتی میدوم سمت انتهای سنگ فرشهای خیس کوچه همه چیز بن بست میشود نگاه او صدای او خنده او وتردید این سخت شکنجه میدهد مرا این سخت میشکند بال وپرم من سخت فریاد میزنم این عادلانه نیست